جدول جو
جدول جو

معنی قدم داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

قدم داشتن
(خوَرْ / خُرْ دَ)
کنایه از ثابت و پایدار بودن. (آنندراج) :
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد.
حافظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قدم داشتن
پایدار بودن بر سر پیمان بودن ثابت بودن پایدار بودن
تصویری از قدم داشتن
تصویر قدم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غدر داشتن
تصویر غدر داشتن
بی وفایی کردن، پیمان شکستن، خیانت کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، نیرنگ ساختن، گربه شانه کردن، غدر اندیشیدن، اورندیدن، ترفند کردن، شید آوردن، غدر کردن، نارو زدن، تبندیدن، مکر کردن، چپ رفتن، مکایدت کردن، حقّه زدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، گول زدن، فریفتن، کید آوردن، خدعه کردن، سالوسی کردن، تنبل ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدرت داشتن
تصویر قدرت داشتن
نیرو و توانایی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقدم داشتن
تصویر مقدم داشتن
کسی یا چیزی را پیش انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدم برداشتن
تصویر قدم برداشتن
حرکت کردن، راه افتادن، قدم برگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم داشتن
تصویر چشم داشتن
توقع داشتن، امید و آرزو داشتن، در انتظار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرم داشتن
تصویر شرم داشتن
باشرم بودن، باحیا بودن، خجلت داشتن، آزرم داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی، قدم نهادن
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
پیش کردن. (ناظم الاطباء). مقدم بودن. پیش بودن بر کسی از جهت رتبه و مال و حق و جز اینها. رجوع به تقدم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از طعم داشتن
تصویر طعم داشتن
مزه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم داشتن
تصویر شکم داشتن
آبستن بودن، آبستن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
گام نهادن پا نهادن پیش رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصد داشتن
تصویر قصد داشتن
آهنگ داشتن، عزم
فرهنگ لغت هوشیار
گرم نگاه داشتن چیزی را، دلجویی کردن تسلی دادن: اول دل من گرم همی داشتی و من دل برتو فرو بسته بدان شیرین گفتار، بسیار معاشرت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردم داشتن
تصویر مردم داشتن
بخوشی و نیکی رفتار کردن: و بر عادت عدل خویش هر جای مردم بداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرم داشتن
تصویر نرم داشتن
نرم کردن، یانرم داشتن شکم. شکم راروان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدا داشتن
تصویر فدا داشتن
فدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدیم داشتن
تصویر تقدیم داشتن
پیشکش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرم داشتن
تصویر شرم داشتن
خجلت داشتن آزرم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم داشتن
تصویر چشم داشتن
توقع و امید داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدا داشتن
تصویر جدا داشتن
منفرد ساختن، دور داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدل داشتن
تصویر جدل داشتن
خصومت داشتن دعوی داشتن مناقبه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رام داشتن
تصویر رام داشتن
ساکت کردن، رام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمد داشتن
تصویر آمد داشتن
مبارک بودن میمون بودن یمن داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدر داشتن
تصویر قدر داشتن
ارز داشتن گرامی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقدم داشتن
تصویر مقدم داشتن
پیش انداختن پیش انداختن کسی یا چیزی را جلو انداختن: (اگر وتد را بر سبب مقدم داری فعولن آید) (المعجم. چا. دانشگاه. 37)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدم داشتن
تصویر تقدم داشتن
پیش بودن جلو بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقدم داشتن
تصویر مقدم داشتن
((~. تَ))
ترجیح دادن، برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمد داشتن
تصویر آمد داشتن
((~. تَ))
فرخنده بودن، خوش قدم بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشم داشتن
تصویر چشم داشتن
((~. تَ))
توقع و امید داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرم داشتن
تصویر شرم داشتن
خجالت کشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چشم داشتن
تصویر چشم داشتن
انتظار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چشم داشتن
تصویر چشم داشتن
انتظار داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
ترجیح دادن، رجحان دادن، مقدم شمردن، پیش انداختن، جلو انداختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد